ریکی استین لذت مدیریت یک افسانه Afrobeat را به یاد می آورد


پا ریچارد همیلتون، سرویس جهانی بی بی سی

فلا کوتی، نوازنده گتی ایماژ، در سال 1986 در سالن ارکستر در دیترویت، میشیگان اجرا می کند.گتی ایماژ

مدیر او ریکی استین به یاد می آورد که حداقل یک میلیون نفر در مراسم خاکسپاری نوازنده نیجریه ای و صدای فلا کوتی افسرده جمع شده بودند.

او با نگاهی به آن روز آگوست در لاگوس در سال 1997 می‌گوید: «جاده تا جایی که چشم کار می‌کرد پر از مردم بود».

پادشاه آفروبیت که مورد احترام مردم بود، اما حاکمان از او می ترسیدند، در سن 58 سالگی بر اثر عوارض ایدز درگذشت.

اما استاین معتقد است که فلا، که بارها به دلیل سخن گفتن علیه رژیم‌های نظامی متوالی دستگیر شد، در واقع به دلیل عمیق‌تری درگذشت.

«فلا از یک ضرب و شتم بیش از حد مرد. بدن او پر از زخم بود و ذهن و روحش باید 200 دستگیری را تحمل می کرد. استاین به مناسبت انتشار خاطراتش به بی بی سی گفت، به ویژه 15 سال مسئولیتش بر تأثیرگذارترین موسیقیدان نیجریه.

فلا در طول کار طولانی خود، به شدت از افراد مسئول، به ویژه تعدادی از رهبران نظامی انتقاد کرد و آنها را در آلبوم هایی مانند Coffin for Head of State مورد تمسخر قرار داد.

موسیقی او می تواند مردم را از درون جذب کند و به آنها کمک کند تا دنیای متفاوتی را تصور کنند.

استاین که اکنون 81 سال دارد، زمانی که برای اولین بار در دهه 1970 با آلبوم‌های فلا آشنا شد، می‌گوید: «من غافلگیر شدم.

“موسیقی با من به گونه ای صحبت می کرد که تا به حال ندیده بودم، گرما، صمیمیت، هیجان و حسی دائمی از انتظار را ساطع می کرد. هر کلمه مستقیماً با روح من صحبت می کرد و به وضوح زندگی تحت یک رژیم توتالیتر را توصیف می کرد، اما من به وضوح می توانستم ببینم که چگونه می توان این پیام را برای هر کشوری به کار برد.”

شاید تعجب آور نباشد که مدیریت فردی با چنین کاریزما و بینشی غیرقابل پیش بینی و گیج کننده بود.

Getty Images فلا کوتی روی مبل در پاریس در سال 1986 دراز کشیدگتی ایماژ

استین می‌گوید: وقتی در اروپا بود، فلا دوست داشت گرمایش را روشن کند

اولین ملاقات آنها در اتاق یک هتل لندن در سال 1982، زمانی که استین امیدوار بود فلا را متقاعد کند تا در یک جشنواره موسیقی شرکت کند، به اتفاقات آینده اشاره کرد.

«وقتی وارد شدم، موجی از گرمای شدید به من برخورد کرد.

«زمستان بود و خیلی سرد. کلاه و مانتو و روسری و ژاکت به سر داشتم. فهمیدم که فلا همیشه در تور با خود بخاری های اضافی می برد تا او را به دمایی که به آن عادت کرده بود نزدیک کند.

فلا روی کاناپه نشسته بود و چیزی جز یک جفت اسپیدو به تن نداشت [swimming trunks]. با هم دست دادیم و او از من دعوت کرد تا روی کاناپه به او بپیوندم.

من در مورد گرما نظر دادم و شروع کردم به درآوردن چند لایه لباس، اگرچه اسپیدوسم را در نیاوردم. ناگهان هر دو خندیدیم و دوستی را شروع کردیم که تا آخر عمر ادامه داشت.”

اواخر همان سال، استین به لاگوس سفر کرد تا در مورد احتمال تبدیل شدن به مدیر مشترک Fela صحبت کند. او خیلی زود نفوذ زیادی را که در کشورش داشت احساس کرد.

استین در کنترل پاسپورت گیر کرد و روسا مدارک را پشت شیشه دودی چک کردند.

«ناگهان غوغایی در سالن چمدان شروع شد. فلا کوتی بود که از چرخ و فلک بالا می رفت و به سمت ما می رفت و فریاد می زد “ریکی!”. وقتی اومد سمتم بغلم کرد.

“اینجا چه کار میکنی؟”

به پنجره دوده ای اشاره کردم. رفت و انگشتانش را روی شیشه کوبید. پاسپورت ظاهر شد. “بیا ریکی، بیا بریم.”

“فلا ما را سوار کرد. او راننده بزرگی بود، اما مرد، با سرعت رانندگی می‌کرد، به این ترتیب زندگی‌اش را سپری کرد.»

Getty Images Fela Kuti روی صحنه کیبورد می نوازدگتی ایماژ

فلا یک نوازنده چند ساز بود که صحنه را فرماندهی می کرد

در طول سال‌های بعد، علی‌رغم شدت، استین از این احساس که فلا با تمام قدرت روی صحنه اجرا می‌کند خسته نشد.

«فلا تسلط داشت.

او به یکباره همه جا بود. نواختن کیبورد، سوپرانو یا ساکسیفون آلتو، گاه به گاه تکنوازی درام، رقصی پرپیچ و خم از این سوی صحنه به سوی دیگر، و سپس نوبت به آواز خواندن رسید، با نگه داشتن خط همیشه حاضر در انگشتان زیبایش.

“به دلیل مهارت، دامنه، سبک و شجاعت، هیچ کس نتوانست یا نمی تواند این مرد را شکست دهد.”

اجراهای او فقط کنسرت نبودند، بلکه رویدادهایی بودند – شاید هیچ کدام شگفت‌انگیزتر از نمایش بدنام در Belsize Park در شمال لندن، که شامل یک مرگ شبیه‌سازی شده و رستاخیز غیرمنتظره بود.

در سال 1984، فلا با مرشد عرفانی خود، مردی از غنا که به پروفسور هندو معروف است، روی صحنه ظاهر شد.

صبح روز نمایش لندن، استین از طرف یک مرد روابط عمومی که در محل حضور داشت تماس گرفت.

“پروفسور اینجاست و در حال کندن قبر در بیرون است.” من به فلا زنگ زدم و پرسیدم که آیا دلیل آن را می داند؟ او از من نمی‌پرسد که چرا ساکسیفون می‌نوازم و من از او نمی‌پرسم چرا قبر می‌کنی.»

«آن عصر استاد با دامن کوتاه، پیش بند و آباژور روی صحنه آمد. دستیارش امانوئل به او پیوست و روی صندلی نشست.

پروفسور شروع به تیز کردن گوشت شکن بزرگ روی یک سنگ کرد، سپس امانوئل را گرفت و شروع به بریدن گلوی او کرد. خون به هر طرف در حال پرواز بود. باشگاه دچار تشنج شده بود. امانوئل نحیف را به بیرون بردند و در قبر گذاشتند.

«روز یکشنبه جمعیت زیادی دور قبر جمع شدند. ناگهان زمین شروع به حرکت کرد و دستی ظاهر شد! امانوئل را بیرون کشیدم. دستانش گرم بود.»

Rikki Stein انبوه مردم در لاگوسریکی استین

حجم جمعیتی که برای تشییع جنازه او در لاگوس شرکت کردند، گواهی بر جذابیت گسترده فلا است.

آشکارا این نوازنده برای مقامات نیجریه در آن سال بیش از حد بود.

فلا و گروه قبل از شروع یک تور ایالات متحده برای استراحت به لاگوس بازگشتند. استین مبلغ هنگفتی به او داد تا قبوض غذا و هتل خود را تامین کند.

مقامات امنیتی پس از ورود به کشور متوجه شدند که فلا پول مورد نیاز را در آن زمان اعلام نکرده است.

او بازداشت شد و سپس در دادگاه نظامی حاضر شد و دادگاه او را به پنج سال زندان محکوم کرد.

استین معتقد است که هرگز به پول مربوط نمی شد. نظامیان او را خاری در چشم می دیدند و می خواستند او را ساکت کنند.

اما اثر معکوس داشت. دستگیری او شور و هیجانی جهانی ایجاد کرد، عفو بین‌الملل او را زندانی عقیدتی اعلام کرد و موسیقی او زمانی که ایستگاه‌های رادیویی روزها را به کار او اختصاص دادند بیشتر شهرت یافت.

آلبوم جدید – Army Arrangement – قبل از رفتن فلا به زندان ضبط شد و استین امیدوار بود که آن را منتشر کند.

بدون پول، او موافقت کرد که آهنگ‌ها را با درام و بیس ریمیکس کنند تا از نظر تجاری جذاب‌تر شوند.

استاین می‌گوید: «شخصی نسخه‌ای را برای فلا قاچاق کرد، او با ناراحتی گفت که شنیدن آن از زندان بودن بدتر است». ریمیکس هرگز منتشر نشد.

استین با نگاهی به دوران با هم بودنشان احساس می‌کند که وحشی و غیرقابل پیش‌بینی بوده است، و با این حال فلا با انرژی، شجاعت و دیدگاه فلسفی خود به او الهام می‌دهد.

مردم به من گفتند وای، مدیریت فلا آسان نیست. توضیح می‌دهم که چون با هم دوست بودیم، هیچ‌وقت با او مشکلی نداشتم. شما می توانید هر چیزی را به یک دوست واقعی بگویید، بنابراین ما هرگز مشکلی نداشتیم.”

اما در سال 1997، فلا به شدت بیمار شد.

هنگامی که استین از مرگ دوستش مطلع شد، بلافاصله سوار هواپیمای خود به لاگوس شد تا به عزاداران بپیوندد.

«در 11 آگوست 1997، فلا قرار بود در میدان تفوا بالف به خاک سپرده شود.

خانواده برای جمع آوری جسد او به سردخانه رسیدند. تیغ برقی ام را برداشتم و سعی کردم موهایم را اصلاح کنم و شانه کنم. او را در تابوت شیشه ای قرار دادند و به ماشین نعش کش بردند.

او در 12 اوت در مقابل خانه‌اش، کالاکوتا، ایکیجا به خاک سپرده شد.

پسرش فمی یک تک نوازی رقت انگیز با ساکسیفون نواخت. باران ملایمی مثل عطر ریخت. در آن روزها هیچ جنایتی در لاگوس وجود نداشت.

Moving Music: The Memoirs of Rikki Stein توسط Wordville Press منتشر شده است

شما همچنین ممکن است علاقه مند باشید:

گتی ایماژ/بی بی سی زنی به تلفن همراه خود و تصویری از بی بی سی نیوز آفریقا نگاه می کندگتی ایماژ/بی بی سی

دیدگاهتان را بنویسید