“من ممکن است فوق العاده باشم، اما قهرمان نیستم.”
به قول خود ددپول، او “فقط یک آدم بدی است که پول می گیرد” تا با “بدترین ها” درگیر شود.
شخصیت رایان رینولدز در فیلم Deadpool and Wolverine – سومین قسمت از سری Marvel که این هفته منتشر شد – تنها ضدقهرمانی است که در سالهای اخیر طرفداران را به خود جلب کرده است.
به طور معمول، اینها شخصیت های اخلاقی مبهم هستند که نه ابرقهرمان هستند و نه شرور.
واندا ماکسیموف (جادوگر اسکارلت) را در نظر بگیرید که برای تشکیل خانواده هر کاری که لازم باشد انجام می دهد، از جمله گروگان گرفتن کل جامعه در نمایش WandaVision 2021.
و اواخر امسال، ونوم که تبديل به ضدقهرمان شده است، براي سومين بار به عنوان روزنامه نگاري که سعي مي کند به هر قيمتي از افراد بي گناه محافظت کند، به پرده بزرگ بازخواهد گشت.
ددپول، که با نام وید ویلسون نیز شناخته میشود، پس از شرکت در یک برنامه آزمایشی برای درمان سرطان، جاودانگی به دست میآورد، اما همه چیز خراب میشود و او به مرگ رها میشود و او را به تلاش برای انتقام برای کشتن خیانتکارانش سوق میدهد.
اما چه چیزی در مورد این شخصیت های قتل و ضرب وشتم وجود دارد که برخی افراد بیشتر از ابرقهرمانان با آنها ارتباط دارند؟
به گفته طرفدار کتاب های کمیک چلسی-لی نولان، 26 ساله، از کنت، آنها به سادگی “انسان تر” هستند.
او میگوید: «هیچکس کاملاً خوب یا کاملاً بد نیست، بنابراین ایده یک ضدقهرمان بسیار خوب است.
در همین مناطق خاکستری است که خانم نولان می تواند «عناصر» خود را ببیند.
او می افزاید: “من خیلی کامل نیستم و سعی نمی کنم باشم.” “ایده قهرمانی که اشتباه نمی کند پوچ است.”
برای نویسنده و مجری ساکن لندن، ریس کانولی، 30 ساله، ضدقهرمانان به سادگی واقعی تر هستند.
آقای کانولی توضیح می دهد: “آنها برای حق اخلاقی تلاش می کنند، اما اشتباه می کنند، پشیمان می شوند، عادت های بد و ویژگی های شخصیتی دارند.”
در کتاب کمیک ددپول (2008) شماره 45، گروهی از زنان قاچاق شده پس از نجات آنها از او به عنوان “مرد خوب” یاد می کنند، اما مزدور به سرعت آن را رد می کند و می گوید: “خب… باشه، بله – شاید وجود داشته باشد. بخشهایی از من که گاهی خوب هستند، اما مانند بخشهای دیگری از من هستند که اممم…»
عدم تمایل او به نامیدن «خوب»، اعتراف به کاستی های اوست.
“مزدور با دهان”، همانطور که ددپول خود را می نامد، پر سر و صدا، قاتل و دیوانه است – هر چیزی که یک ابرقهرمان نیست.
سایر ضد قهرمانان نیز ویژگی های مشابهی دارند. لوکی با بازی تام هیدلستون یک آدم شرور است، اما به تدریج تبدیل به مردی شده است که سعی می کند کار درست را انجام دهد، البته با کمک یک شوخی.
به گفته دارا گرینوود از کالج واسار در نیویورک، که مدتی را صرف مطالعه چنین شخصیتهایی کرده است، «سمت تاریک» که ضدقهرمانان از آن استقبال میکنند، نقش زیادی در جذابیت آنها دارد.
“[They] دانشیار روانشناسی میگوید به ما فرصتی فانتزی بدهید تا به سمت تاریک رفتار انسانی متمایل شویم، به گونهای که از عواقب یا سرزنش در امان باشد.»
این ممکن است تا حدی از نظریه گرایش عاطفی پشتیبانی کند – که نشان میدهد وقتی شخصیتی که مخاطب دوست دارد موفق شود و شخصیتی که دوست ندارد شکست بخورد، سرگرمی بیشتر مورد علاقه است.
وجه تمایز ددپول طنز اوست. او بهخاطر تواناییاش در «رد کردن علم دیوانه»، به قول خودش، از هوسها و کنایهها – معمولاً در نامناسبترین زمانها، شهرت دارد.
پروفسور گرینوود میگوید وقتی خشونت با طنز ترکیب میشود، میتواند به جای سمی بودن، بازیگوش به نظر برسد، که وحشیگری آن را «حساسیت زدایی» میکند.
بسیاری از ابرقهرمانان قدرت های خود را به عنوان دعوتی برای انجام کارهای خوب می بینند – امثال مرد عنکبوتی همچنان مورد علاقه طرفداران هستند و در برابر رنج مقاومت نشان می دهند و به جای آسیب رساندن به مردم به نجات دادن ادامه می دهند.
اما ددپول می داند که او یک شخصیت خیالی است که برای لذت بردن دیگران وجود دارد و دائماً دیوار چهارم را می شکند تا با خوانندگان و بینندگان ارتباط برقرار کند. یک مطالعه در سال 2019 نشان می دهد که این ارتباط همان احساسات محبت و صمیمیت را به ما می دهد که در یک رابطه شخصی تجربه می کنیم.
خانم نولان میگوید این باعث میشود که او احساس «درگیر شدن» کند، در حالی که آقای کانولی آن را به «یک مکالمه، یک راز یا یک شوخی که اجازه ورود به آن را داریم» تشبیه میکند.
برای او، ضدقهرمانانی مانند ددپول «قهرمانانی هستند که تمام لحظات جالب آنها باقی مانده است».
او میگوید: «محفظه دستکش، بدعتها، نقصها.